ارسال شده در جمعه 26 آبان 1398برچسب:, - 17:5

 

لطفا هر کی میاد تواین وب تا مطالبشو بخونه به این قسمت توجه کنه.

1.اینجا وب منه و هرچی بخوام توش مینویسم.

2.اگه خوشت نیومد کسی اجبارت نکرده تا ته بخونی و بعد هم بدون اینکه نظر بدی بری.

3.اونایی که میان تبلیغ میکنن و کلی چرت و پرت مینویسن من به این چیزا نیازی ندارم خوش اومدید.

4.حوصله ندارم به کامنت هایی که ربطی به منو وبم نداره جواب بدم واصلا تاییدشون نمی کنم.

به این 4 مورد توجه کن اگه هنوزم تمایل داشتی وبمو ببینی که خوش اومدی اما اگه نه که بفرما برو که دیر رفتی.

 


نويسنده maryam

 



ارسال شده در شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, - 21:51

سلااااااااااااااااااام دوستای گل.چطورید؟حال منو اگه بپرسید خوبم خدارو شکر.                          یکی کامنت گذاشته بی رودربایستی میگم حاضر به تبادل لینک هستی؟؟؟؟؟ترکیدم از خنده انقد که به این خندیدم.اخه دوست محترم،آدم دوس داشتنی من اگه بخوام بلینکمت که رودربایستی ندارم.این چه حرفیه که میزنی.ولی مرسی که باعث شدی بخندم                               خب اینم چندتا مطلب چون وبم داره زیادی شخصی میشه:امشب شب تولدمه مامانم میگه برو جارو گردگیری کن.میگم اخه مامانم من تازه به دنیا اومدم،برم جارو کنم؟رفتی زیر پتو میگه من هم تازه زاییدم باید استراحت کنم.   مامانم بهم میگه چرت و پرت بنویس تو وبت مردم خوششون نیاد به عمت فحش بدن من جیگرم حال بیاد.                                                      


نويسنده maryam

 


بچه کچایی
ارسال شده در دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, - 20:34


سلللللللللللللللللللللام بکس چطورید؟خوبید؟خوشید؟سلامتید؟                   من که عالیییییم توپ توپ توپ از نوع قلقلیش                                         دیروز رفته بودم مهمونی خونه دوست خوبم انا جونم،انقد بهم خوش گذشت.جای همتون خالی.با سنا و انا خیلی بهم حال میده سه تامون عینه سه تا خواهر میمونیم.دیروز واقعا معرکه بود.یه روز تکرار نشدنی.هر چی بگم کم گفتم.وای که چقد با تیکه بچه کچایی حال کردم.هر وقت یادش میوفتم پقی میزنم زیر خنده.امروز داشتم امتحان میدادم،سر جلسه یادم اومد به زور خودمو کنترل کردم که نخندم.یلدا و سنا و انا شده بودیم اقدس و سکینه و امنه.وای که چقد حال داد.


نويسنده maryam

 



ارسال شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, - 1:26


سلام دوستای باحال و با معرفت یعنی شرمنده کردید با کامنتای بی شمارتون انقد زیاد بودن نمیدونستم به کدوم یکی اول جواب بدم یا اصلا چه جوابی بدم.مرسی که حال مشتی دادید حتی یدونه کامنت هم نزاشتید.اخه واسه چی؟؟؟نکنه باهام قهرید؟؟؟نه به اون موقع که تا پست میزاشتم فوری نظر میدادید نه به حالا.

بکس دقت کردید اگه خونتون فوق کثیف باشه اصلا دست و دلتون به کار نمیره اما خدا نکنه مهمون بیاد یعنی همچین کار میکنی انگار شغلت اینه.چند روز پیش واسمون مهمون اومده بود منم خیلی باهاشون رودرواسی داشتم. کمک مامانم کله خونه رو تمیز کردم. وقتی مهمونا رسیدن خونمون ازشون پذیرایی کردم بعد از پذیرایی همه ظرفارو شستم،خشک کردم،بعد از ناهار ظرفارو شستم،خشک کردم،گذاشتم سرجاشون کمرم دیگه صاف نمیشد.داشتم هلاک میشدم از خستگی بعد که رفتم پیش مهمونا بابا جونم مثلا خواست ازم تشکر کنه جلو همه گف دخترم خسته شده همه کارارو انجام داده،این هیچوقت کار نمیکنه حتی یه لیوان اب هم جابه جا نمیکنه نمیدونم چیزیش شده اخه از این عادتا نداره،منم هی واسه بابام چشو ابرو میومدم که بابا نگو دیگه،بعد مامانم وارد ماجرا شد که مثلا حرف بابامو اصلاح کنه بدترش کرد منم که دیگه نمیدونستم چه غلطی بکنم تا تئوری مامان بابام تموم بشه همونجا جلو همه اعلام کردم که من غلط بکنم دیگه کار کنم و کارو بوسیدم گذاشتم کنار.دیگه خودشون به این نتیجه رسیدن کار کردن به من نیومدههمچین ادم باحالیم من.یاد بگیرید

از این دوتا هم خیلی خوشم میادحال میکنم وقتی اینارو میبینم.شما چی؟؟؟؟؟؟؟


نويسنده maryam

 


شب بخیر
ارسال شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, - 1:18

خوب دوستان دیگه دیر وقته باید بخوابیم که فردا زود بیدار شیم.من یکی که کلی کار دارم فردا.هم میخوام برم مهمونی هم باید درس بخونم و کلی کارای دیگه.واسه همین الان باید برم بخوابم.بکس دقت کردید هر اتفاقی که واسم میوفته رو اینجا مینویسم واستون؟اینا از صمیمیت و دوست داشتنه زیاده ها یه وقت کسی برداشت بد نکنه.چون شماهارو واقعا دوستای خودم میدونم بهتون برنامه کارامو میگم.ببخشید اگه خوشتون نمیاد اطلاع بدید که دیگه نگم.                           خوب دیگه واستون خواب خوش و شیرین و با ارامش ارزو میکنم،امیدوارم خواب چیزایی رو که دوس دارید ببنید.شبتون شیک و بخیر و خواباتون رنگی                                                       بای بای


نويسنده maryam

 


شیخ و مریدان
ارسال شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, - 1:1


شیخ را پرسیدند: از برای چه ساکتی؟                         فرمود:سکوتم از رضایت نیست،دلم اهل شکایت نیست.                     و مریدان از هوش برفتندی

شیخ را پرسیدند:اینترنت ایران به چه ماند؟                     فرمود: به زنبور بی عسل.                                       عرض کردند:یا شیخ،این که قافیه نداشت                       فرمود: واقعیت که داشت.                                                     ومریدان رم کردندی و به صحرا برفتندی

مریدی نزد شیخ برفت و عرض بکرد:یا شیخ،خوابی دیدم بس عجیب.                                                             شیخ فرمود:خوابت را بازگو کن.                               گفت: خواب بدیدم گدای سرچهار راه از من کمک قبول نکردی و بگفت تو تحریمی.                                                حیرانم از این عجایب تو درتو...دگران را برق گیرد مارا جرقه ی پتو                                                               گامبیا و امبیا و سنگال نیز ایران تحریم بکرده اند.                             ومریدان نعره ها و فغان ها زدند


نويسنده maryam

 


سلللللللللللللللللللللللللللللللام
ارسال شده در دو شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, - 23:56


 دوستای گلم که منو فراموش کرده بودین.

دلم واسه تک تکتون تنگ شده بود.دوس داشتم زودتر از اینا بیام اپ کنم بهتون انرژی بدم ازتون انرژی بگیرم اما خب متاسفانه بنا به دلایلی نشد.حالا اومدم جبران کنم.امیدوارم تاخیر چند ماهه منو نزارید به حساب بی ادبی و بد قولی.تو این مدت که نبودم یه عالمه اتفاق افتاد که اگه بخوام هر کدومو تعریف کنم هرکدوم اندازه یه مجموعه چند جلدی میشه.هیچی بیخیالش چون خیلی بهم بد گذشت،حتی یاداوریشم واسم سخته اما خدارو شکر گذشت.تو سرم کلی فکرا ی باحال و خفن داشتم،تو دلم کلی ناگفته های قشنگ اما درگیر بودم نتونستم باهاتون در میون بزارم.بازم میگم ببخششششششششششششششششششید.

امتحانم شروع شده و شکر خدا در حال تموم شدنه و فقط 3 تا دیگه مونده.امروز یکی از بدترین امتحانایی رو که اصلا و به هیچ وجه من الوجوه از درسش خوشم نمیادو دادم.اخییییییییییییییی از شرش راحت شدم.

باید ببخشید من انقد حرف واسه گفتن دارم که نمیدونم کدومشو بگم واسه همین حرفام شده دری وری و از زمین و اسمون و شمال و جنوب دارم واستون مینویسم.

امروز به یکی از شیرین ترین تجربه های زندگیم رسیدم.مسولیت هایی که مامان تو خونه بهم محول میکنه یعنی شخصیتمو در حد کوزت میاره پایین،انقد که فک میکنم حتی از کوزتم کلفت ترم.همش جارو،گردگیری،تمیز کردن خونه،برق انداختن سرامیک های کف خونه و کارهایی از این قبیل اما وقتی انجامشون میدم اونم با کلی غرغر و اعصاب داغون وقتی برق رضایت تو چشای مامانم میبینم همه چی از یادم میره حاضرم تموم روز کار کنم تا مامانم خوشحال بشه.مامانمو خیلی دوس دارم بیییییییییییییییییی نهایت و یقین دارم که همه ی شما اینجوری هستید،اما من خواهر ندارم که باهاش درد و دل کنم حرفامو بهش بگم،از ارزوهام واسش حرف بزنم واسه همین تموم زندگیم مامانمه که عاشقانه دوسش دارم و سلامتیشو از خدا میخوام.مامانم مونس تنهایی هام،رفیق خستگی هام،همدم روز های خوش و غمخوار روزهای ناخوشمه خیلی دوسش دارم.قهرمان زندگیمه،کلا خود زندگیه.بخدا تازه به این رسیدم که هیچ چیز به اندازه لبخند مامان واسم شادی و ارامش نمیاره.توروخدا قدر ماماناتونو بدونید و همیشه و بی هیچ خجالتی دستشونو ببوسید و بهشون بگید که چقد دوسشون دارید.خدا همه ی مادرایی که در قید حیات نیستنو رحمت کنه از جمله مامان بزرگه عزیز خودم.خدا بیامرزدت مامان بزرگ خیلی مهربون بودی مهربونیات هیچ وقت از یادم نمیره.یادت بخیر و روحت شاد.

وای دوستان از فردا باید برم کلاس زبان اونم فقط مکالمه که حتی یک کلمه فارسی هم توش صحبت نمیکنن.خو به نظرتون من چجوری باید بفهمم استاد چی داره میگه؟؟؟بعدشم که کلاس موسیقی و استخر و ورزش و هوانوردی که واقعا عاشقشم و امیدوارم یه روزی بتونم به ارزوم که خلبان شدن و پروازه برسم.خدایی حال میکنید چه ادم بیزی هستم؟؟بهم افتخار کنیدچقدرم که من از خود راضیم.

شوخی کردم به دل نگیرید.موفق و شاد و پیروز باشید.دوستتون دارم واسه این بار زیاد ور زدم.بای بای

 


نويسنده maryam

 



ارسال شده در دو شنبه 21 اسفند 1391برچسب:, - 23:1

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام


چطورید؟خوبید؟خوشید؟                                                           دیدید قالب وبو عوض کردم اسپرت شده.بقیه قالبا چقد خزن حالم بهم خورد دیدمشون.اومدن یه عکس از فیلم twilightاگه درست نوشته باشم گذاشتن دور و ورشم یه مش شکلک گذاشتن  شده قالب.حتی ویرایش قالبم نمیتونه درستش کنه.

نمیدونم چی تو وبم بنویسم دیگه حوصله شو ندارم.دیگه خسته شدم.دوس دارم استراحت کنم.الانم که دم عیده همش شلوغی و شور و نشاط قبل از عیده که به ادم انرژی میده و خدارو شکر تعطیلیم و میتونم حسابی استراحت کنم.وااااااااااااااااااااااااااای فریاد هوار بعد از عید هنوز نرفتیم مدرسه باید امتحان ترم2 بدیم.ضده حاله اساسی مگه نه؟؟؟؟


نويسنده maryam

 



ارسال شده در چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, - 23:47


سللللللللللللللللللللللللام بکس

خوبیییییییییییییییید؟؟؟ منم خوبم مرسی

دلم خیلی از بی معرفتیتون گرفت.حالا من نتونستم آپ کنم شما هم نباید نظر بدید؟؟؟؟؟؟

خوب دیگه از این حرفا بگذریم.تو این مدتی که نبودم انقدر اتفاقای جور واجور افتاد که نگید.اما بازم خوب بود ولی خیلی ضد حال بود بعد از حدود دو ماه اومدم به وبم بسرم دیدم حتی یه دونه نظر هم ندارم کلی ازتون دلخور شدم اما ازتون میخوام یه نظر کوچولو واسه دل خوشی من بدید.ممنونتون میشم.

 

خوب دیگه کاری ندارم منتظر نظرای خوبتون هستم تا بعد بای بای


نويسنده maryam

 


یلدا
ارسال شده در پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:, - 16:46

هندونه بده قاچ کنم/لپتو بده ماچ کنم/غمتو بده چال کنم/بخند تا من حال کنم.

یلدای همتون مبارک امید وارم بهتون خوش بگذره و لبتون خندون و دلتون خوش باشه .

مرسی که به وبم سر میزنید و نظر میدید.

بای بای


نويسنده maryam

 



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد