سلللللللللللللللللللللللللللللللام
 
 
 

سلللللللللللللللللللللللللللللللام
ارسال شده در دو شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, - 23:56


 دوستای گلم که منو فراموش کرده بودین.

دلم واسه تک تکتون تنگ شده بود.دوس داشتم زودتر از اینا بیام اپ کنم بهتون انرژی بدم ازتون انرژی بگیرم اما خب متاسفانه بنا به دلایلی نشد.حالا اومدم جبران کنم.امیدوارم تاخیر چند ماهه منو نزارید به حساب بی ادبی و بد قولی.تو این مدت که نبودم یه عالمه اتفاق افتاد که اگه بخوام هر کدومو تعریف کنم هرکدوم اندازه یه مجموعه چند جلدی میشه.هیچی بیخیالش چون خیلی بهم بد گذشت،حتی یاداوریشم واسم سخته اما خدارو شکر گذشت.تو سرم کلی فکرا ی باحال و خفن داشتم،تو دلم کلی ناگفته های قشنگ اما درگیر بودم نتونستم باهاتون در میون بزارم.بازم میگم ببخششششششششششششششششششید.

امتحانم شروع شده و شکر خدا در حال تموم شدنه و فقط 3 تا دیگه مونده.امروز یکی از بدترین امتحانایی رو که اصلا و به هیچ وجه من الوجوه از درسش خوشم نمیادو دادم.اخییییییییییییییی از شرش راحت شدم.

باید ببخشید من انقد حرف واسه گفتن دارم که نمیدونم کدومشو بگم واسه همین حرفام شده دری وری و از زمین و اسمون و شمال و جنوب دارم واستون مینویسم.

امروز به یکی از شیرین ترین تجربه های زندگیم رسیدم.مسولیت هایی که مامان تو خونه بهم محول میکنه یعنی شخصیتمو در حد کوزت میاره پایین،انقد که فک میکنم حتی از کوزتم کلفت ترم.همش جارو،گردگیری،تمیز کردن خونه،برق انداختن سرامیک های کف خونه و کارهایی از این قبیل اما وقتی انجامشون میدم اونم با کلی غرغر و اعصاب داغون وقتی برق رضایت تو چشای مامانم میبینم همه چی از یادم میره حاضرم تموم روز کار کنم تا مامانم خوشحال بشه.مامانمو خیلی دوس دارم بیییییییییییییییییی نهایت و یقین دارم که همه ی شما اینجوری هستید،اما من خواهر ندارم که باهاش درد و دل کنم حرفامو بهش بگم،از ارزوهام واسش حرف بزنم واسه همین تموم زندگیم مامانمه که عاشقانه دوسش دارم و سلامتیشو از خدا میخوام.مامانم مونس تنهایی هام،رفیق خستگی هام،همدم روز های خوش و غمخوار روزهای ناخوشمه خیلی دوسش دارم.قهرمان زندگیمه،کلا خود زندگیه.بخدا تازه به این رسیدم که هیچ چیز به اندازه لبخند مامان واسم شادی و ارامش نمیاره.توروخدا قدر ماماناتونو بدونید و همیشه و بی هیچ خجالتی دستشونو ببوسید و بهشون بگید که چقد دوسشون دارید.خدا همه ی مادرایی که در قید حیات نیستنو رحمت کنه از جمله مامان بزرگه عزیز خودم.خدا بیامرزدت مامان بزرگ خیلی مهربون بودی مهربونیات هیچ وقت از یادم نمیره.یادت بخیر و روحت شاد.

وای دوستان از فردا باید برم کلاس زبان اونم فقط مکالمه که حتی یک کلمه فارسی هم توش صحبت نمیکنن.خو به نظرتون من چجوری باید بفهمم استاد چی داره میگه؟؟؟بعدشم که کلاس موسیقی و استخر و ورزش و هوانوردی که واقعا عاشقشم و امیدوارم یه روزی بتونم به ارزوم که خلبان شدن و پروازه برسم.خدایی حال میکنید چه ادم بیزی هستم؟؟بهم افتخار کنیدچقدرم که من از خود راضیم.

شوخی کردم به دل نگیرید.موفق و شاد و پیروز باشید.دوستتون دارم واسه این بار زیاد ور زدم.بای بای

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نويسنده maryam